۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. یکصد و چهل و پنجمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «خوردن میوه ممنوعه و آشکار شدن عریانی آدم و حوا» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿۱۱۷﴾
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى ﴿۱۱۸﴾
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى ﴿۱۱۹﴾
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى ﴿۱۲۰﴾
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾
ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى ﴿۱۲۲﴾
و گفتیم ای آدم، همانا که این شیطان دشمن تو و دشمن جفت توست. پس به هوش باشید که مبادا شما را از بهشت بیرون کند و به سختی و محنت گرفتار آیید(117) همانا که تو را در بهشت این نعمت هست که نه گرسنه و نه عریان مانی(118) و نه هرگز در اینجا از تشنگی و گرمای آفتاب آزار بینی(119) پس(باز با این همه تاکیدها) شیطان او را وسوسه کرد و گفت ای آدم، آیا میخواهی تو را بر درخت جاودانگی و مُلکی فناناپذیر هدایت کنم؟(120) پس آدم و حوا از میوه آن درخت بخورند و عریانی ایشان آشکار شد. پس خود را به برگهای درخت بهشت پوشاندند و بدین سان آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و گمراه شد(121) و سپس باز خداوند او را برگزید و توبه او را پذیرفت و او را هدایت کرد(122).
داستان آدم و حوا را میخوانیم از آنجا که فرشتگان به آنان سجود میکنند تا آنجا که فرمان خروج از بهشت و هبوط به زمین را میشنوند. در مورد سجود فرشتگان به آدم تعبیرات بدیع و زیبایی در سخن عارفان ما آمده است، از جمله اینکه سجود فرشتگان به حقیقت دانه چینی از خرمن آدم است که همه تجلیات الهی را با خود داشت. در حقیقت فرشتگان با سجده آدم به پروردگار خویش سجده کردند و به فرمان الهی همه در خدمت آدم آمدند.
زو شده مرغان فلک دانهچین
زان همه را آمده بر سر بر زمین (نظامی، مخزن الاسرار)
اما ابلیس چون از آدم غیر از خاک ندید آن همه شکوه و تجلّیات «علم الاسماء» از چشمش محجوب ماند و چه بسیارند آدمیان که چون ابلیس خود را خاکی و جسمی بیش نمیدانند و قدر و منزلت خویش نمیشناسند.
آری ابلیس میکوشد که آدمی را در مقام خاک معرفی کند و نیز میکوشد تا صفات خود را که تکبر و غرور و حسد و انداختن تقصیرها بر گردن دیگران است به آدم منتقل کند. اما خداوند از همان آغاز شیطان به آدم معرفی میکند که این دشمن توست و دشمن همسر توست. مبادا غفلت کنید که شما را از بهشت بیرون کند تا به سختی و نگون بختی گرفتار شوید. اکنون این بهشت از آن شماست که در آن هر چه آرزو کنید هست و هر جامه که خواهید شما را زیور خواهد کرد و شما عریان و بیحفاظ نخواهید ماند. نه شما را هرگز تشنگی حاصل شود و نه رنج تابش آفتاب سوزان را تجربه خواهید کرد. اما شیطان که دشمن قسم خورده انسان است آدم را میفریبد که آیا میخواهی تو را به درخت جاودانگی و اقلیمی که آن را هیچ فنا نیست هدایت کنم؟ در حقیقت شیطان میخواست برای آدم تحصیل حاصل کند، یعنی آنچه را که آدم از آن برخوردار بود به او وعده برخورداری دهد و در این فریب شیطان مغالطهای بود که آدم و حوا درنیافتند و آن این است که سوال کرد که آیا میخواهید شما را به درخت جاودانگی دعوت کنم؟ و با این سوال این اندیشه را در ذهن ایشان ایجاد کرد که معلوم است ما از آن درخت برخوردار نیستیم و اگر خداوند ما را از خوردن میوه آن درخت منع کرده شاید به همین دلیل باشد که آن درخت جاودانگی است و خداوند از ما دریغ کرده است.
پس بدین سان آدم و حوا پروردگار خویش را نافرمانی کردند و چون از میوه آن درخت خوردند حریم جسمانی ایشان آشکار شد. پس با شتاب برگی از درخت بهشت بر خود پوشاندند. با اینهمه چون آدم و حوا به گناه خود اعتراف کردند خداوند نه تنها گناه ایشان را بخشید بلکه آدم را برگزید، هم هدایت کرد و هم هادی قرار داد اما بنا بر مصلحتی ایشان را (یعنی همه آدمیان را که فرزندان آدمند) به سرزمینی بسیار دور دست به نام زمین فرستاد و در عین حال به ایشان وعده داد که من سفیران و پیام آورانی را برای شما میفرستم که شما را باز به سوی من هدایت کنند. بنابراین وقتی که آن هادیان آمدند هر که از ایشان پیروی کند هدایت یابد و هیچ گاه گمراه و نگون بخت نشود اما آن کس که خود را از یاد خدا غافل کند بیگمان در این جهان زندگی تنگ و پرمشقت خواهد داشت و در روز قیامت نیز نابینا محشور خواهد شد زیرا پذیرش دعوت انبیا به منزله چشم است و اگر کسی آن هدیه چشم معنوی را نپذیرد در عالم معنا از گوهر بصر محروم خواهد بود.
نظامی با اشاره به بخش آخر آیه 121 میگوید اینکه آدم پروردگارش را عصیان کرد اگر چه گناه بود و سیاه بود اما این گناه خالی بود که خداوند بر چهره آدم نهاد تا بر جمال او بیفزاید زیرا این توانایی بر اطاعت و عصیان جزء کمالات آدمیان است و با این حال خداوند به آدمی اختیار داد و اختیار مقامی بس بلند است:
خال «عصی» بر رخ آدم فکند
زلف زمین در برِ عالم فکند (نظامی، مخزن الاسرار)
ابن عربی از ماجرای عریان شدن آدم و حوا و آشکار شدن حریم جسمانی آنان و برگ گرفتن ایشان به خویش، چنین دریافته است که آنچه را باید پوشاند همان است که آدم و حوا به برگ پوشاندند و بیش از آن هر چه هست به سبب مصالح اجتماعی و زیستی و عواملی چون حفظ محبوبیت، مصونیت از خطرات و نیز امکان دلبری و جمال نمایی و امور دیگر است.
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی (سعدی)
مفسران کتاب مقدس مشابه همین آیات را که در تورات آمده بدین گونه تفسیر کردهاند که هر فرد آدمی با گناه آدم به دنیا میآید و تا هنگامی که خود را با غسل تعمید و پیوستن به حلقه مسیحیان بازخرید نکند همچنان گناهکار است و هیچ راهی برای رهایی از این گناه جز از طریق ایمان به مسیح به عنوان فرزند خدا وجود ندارد. البته این رای آنها نشان تنگنظری است بلکه بنا بر حدیث پیامبر «هر کس بر فطرت پاک الهی متولد میشود» و به همین جهت کودکان همه معصوم تلقی میشوند و اصل بر پاکی است مگر آدمی از فطرت و صراط مستقیم خارج شود و در شمار گناهکاران آید.
در فرهنگ مسیحیت نیز آنها که تفسیر درستی از واقعه نافرمانی آدم دارند نیز اصل بر همان بیگناهی است و بسیاری از نقاشان بزرگ اروپا نقاشیهایی با عنوان سن بیگناهی کشیدهاند که عموما از یک دختر ده ساله است. و توان گفت که مقصود از گناهکاری آدمی همان آمادگی او بر نافرمانی خدا به وسوسه شیطانی است و در حقیقت گناه بالقوه است نه بالفعل.
تعبیرات ادب پارسی از گناه آدم همه بدیع و حکمت آموز است:
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم (حافظ)